مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بقـیـعِ چـشم من از اشک مثل دریا شد شبیکه پای فراقت به این جهان وا شد به عهد پیری خود نیز بر تو خواهم سوخت که در بهـار جـوانی قـدت چنـان تا شد مُصیـبتیست که فـرمودهاند امام شـشم چگونه « ناحِلَهُا لجِسْم» در تو معنا شد به درد لالۀ زخمی گوش تو که نخورد اگر چـه عـاقـبت آن گـوشواره پیدا شد بهفـرض اینکه مدینه پُر است از یاور عـلی برای همیشه پس از تو تـنهـا شد هزار مرتبـه مرگ از خُدا تقاضا کرد برای غُـسـل تو وقـتی عـلـی مُهـیـّا شد دمی که آیـنۀ پهـلـویت مُکـسّـر گَـشـت شـهـادت پـسـر تـشـنـۀ تـو امـضـا شـد خبر رسـیده که در قـتـلگـاه دیـده شدی سر تصاحـب پیـراهـنـش که دعـوا شد مرا به یاد حضورت به روز حشر انداخت قـیامتی که در آن جای تـنگ بر پا شد |